سلولهای بنیادین به عنوان بزرگترین تحول و انقلاب دوم در دنیای پزشکی بعد از ژنوم انسانی، یکی از چالشهای جدید مهندسی ژنتیک است که به خصوص مسائلی را در حوزه دین، اخلاق و حقوق به همراه داشته است. اخذ سلولهای بنیادین که پایه و اساس شبیهسازی درمانی است در گستره هستی، مطلوب برخی و مطرود برخی دیگر است. در دو سوی این طیف همانند سایر ادیان و مذاهب در فقه اسلامی، گروهی به کارگیری این فناوری را به لحاظ تخریب نطفه و حیات بالقوه مغایر شأن و کرامت انسان دانسته و مخالف رواج و رونق این شیوه درمانی تحولبرانگیز میباشند، اما در سوی دیگر گروهی آن را گامی در جهت فهم عمیقتر سنتهای نهان هستی دانسته و با استناد به اصل اباحه و جواز، پذیرش آن را مطابق اصول و ادعای عدم جواز را نیازمند اقامه دلیل میدانند. حقوق نیز به عنوان یکی از اصلیترین حوزههای طرح مسائل انسانی و به لحاظ ارتباط تنگاتنگ با اجتماع، اخلاق و دین عرصه پرسشهای بیشماری در این زمینه میباشد. از جمله مباحثی که مدافعان، به اتفاق بر تحلیل و تدقیق در آن به عنوان پیششرط لاینفک و ضروری بررسی سایر مسائل و چالشهای حقوقی پیش روی موضوع تأکید وافر دارند، مغایرت یا عدم مغایرت به کارگیری این فناوری با نظم عمومی و اخلاق حسنه، مبدأ و منشأ حق حیات و حمایت حقوقی از شخصیت انسان و امکان یا عدم امکان تسری این وضعیت به نطفه حاصل از همانندسازی و توده سلولی چندروزه، رابطه انسان با اعضا و سلولهای بدن خود و قابلیت نقل و انتقال آن به عنوان صاحب حق تصرف و انتفاع میباشد که در این مقاله تلاش میگردد تا حدی به رویکردهای موجود در خصوص این مسائل پرداخته و پاسخی درخور بیابیم.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |